اجتماعیاقتصادیدسته‌بندی نشدهفرهنگی و هنریفناوری اطلاعات

وقتی جلال در دهه ۴۰ از فرهنگ شهادت و جریان نفوذ صحبت می‌کرد

دانستنی اقتصاد، گروه فرهنگ و ادب _ صادق وفایی: کتاب «غربزدگی» جلال آل احمد سال ۱۳۴۲ نوشته و سال ۱۳۴۳ بازنویسی شد که برای برهه‌ای از دوران حکومت پهلوی دوم اثری ممنوع محسوب می‌شد. آل‌احمد در این‌کتاب، پدیده غربزدگی را پدیده‌ای همچون وبازدگی و سِن‌زدگی محصول کشاورزی می‌داند. او می‌گوید زمانی که بحث از غربزدگی است، صحبت از یک‌بیماری و عارضه بیرون‌آمده است که در محیطی آماده و مستعد برای بیماری، رشد کرده است.

درباره چرایی استفاده از لفظ «غربزدگی» ‌، آل‌احمد در مقدمه کتاب اشاره کرده این‌عبارت را از سخنان شفاهی احمد فردید وام گرفته است. دنیایی هم که آل احمد در آن از غربزدگی صحبت می‌کند، طبق لفظ کنایی او جهانی است اربابان دو ده مجاور به راحتی با هم سر یک میز می‌نشینند و به دنبالش قرارداد منع آزمایش‌های اتمی و دیگر قضایا پیش می‌آید. در این‌دنیا همه ایسم‌ها و ایدئولوژی‌ها، راه‌هایی برای رسیدن به عرش اعلای مکانیزم و ماشینی‌شدن شده‌اند.

دنیایی که صحبتش شد، به گفته آل احمد از دو دنیا تشکیل می‌شود؛ دنیای اول سازنده و دنیای دوم مصرف‌کننده. در این‌دنیا موسساتِ مثلاً بین‌المللی گول‌زنک‌های غربی در لباسی تازه برای استعمار آن دنیای دوم هستند. آل احمد معتقد است اساس غربزدگی همه ملل غیرِ غربی همین‌جاست. ایرانی‌ها هم که نتوانسته‌اند شخصیت فرهنگی‌تاریخی خود را در مواجهه با ماشینی‌شدن و هجوم جبری‌اش حفظ کنند، مضمحل شده‌اند.

یکی از تذکرات آل‌احمد این است که تا وقتی ماهیت، اساس و فلسفه تمدن غرب درک نشود و تنها در صورت و ظاهر [با مصرف‌کردن محصولات ماشینی] رفتار و ادای غرب تقلید شود، وضع ما شبیه آن خری است که در میان پوست شیر قرار گرفت. در ابتدای دهه ۱۳۴۰ که آل‌احمد این‌کتاب را می‌نوشت، بر این‌باور بود که فریاد سازندگان ماشین یعنی دنیای اول، از خفقانی که موجبش شده بلند است چه برسد به اهالی دنیای دوم! اما ما که جزئی از دنیای دوم هستیم، تا وقتی مصرف‌کننده‌ایم و خودمان ماشین نساخته‌ایم، غرب‌زده‌ایم. وقتی هم به علم ساختن ماشین دست پیدا کنیم، مثل غربی‌ها ماشین‌زده می‌شویم.

در یکی از فرازهای کتاب است که آل‌احمد می‌گوید از رقابت و چشم‌وهم‌چشمی با غرب به این‌جا رسیده‌ایم: «آن دیگری صاحب معرکه است و چه معرکه‌ای! معرکه اسافل اعضا و تحمیق و تفاخر و تخرخر؛ تا نفت را بار بزند!» (صفحه ۵۰)

* چرا برای غربی‌ها قابل مطالعه بودیم؟

آل‌احمد می‌گوید در فهرست همه دایره‌المعارف‌هایی که غربی‌ها نوشتند، مهم‌ترین دایره‌المعارف، اسلامی است. اما در ابتدای تلاش‌های غرب برای استعمار، ما شرقی‌ها برایش چندان قابل مطالعه (و نفوذ) نبودیم اما آفریقا پذیراتر بود. علت این‌پدیده این بود که علاوه بر مواد خامی که آفریقا داشت، بومیانش بر زمینه هیچ‌سنت شهرنشینی یا دینی گسترده، قدم نمی‌زدند. بلکه هر قبیله برای خود یک‌خدا، رئیس و آداب و زبانی داشت که موجب می‌شد بدنه جامعه آفریقایی، پراکنده باشد. اما غرب در مواجهه با «ما» یی که آل احمد به آن اشاره می‌کند، با یک‌کلیت اسلامی درافتاد.

فقط «ما» بودیم که در صورت و نیز در حقیقت کلیت اسلامی، تنها سدّ مقابل گسترش (استعمار = مسیحیت) تمدن اروپایی بودیم. نخست در زیِّ اعتاب قدس مسیحی به شرق آمد (بیت‌اللحم و ناصره و الخ …) و بعد در سلیح نبرد صلیبیان و بعد در کسوت بازرگانان و بعد در پناه توپ کشتی‌های پر از متاع خود و بعد به نام مبلغ مسیحیت و دست آخر به نام مبلغ مدنیت. در کتاب «غربزدگی» اسمی از یهودیت و صهیونیسم برده نمی‌شود اما بعضی مسائلی که آل‌احمد درباره استعمار بیان می‌کند، دقیقاً رویکرد و رفتار صهیونیسم بین‌الملل است. شاید علت این‌کار جلوگیری از حساسیت‌برانگیزتر بودن کتاب بوده باشد. به هرحال آل‌احمد درباره خطر صهیونیسم بین‌الملل و حکومت جهانی‌اش هشیار بوده و هشدار می‌دهد. او می‌گوید فقط «ما» بودیم که در صورت و نیز در حقیقت کلیت اسلامی، تنها سدّ مقابل گسترش (استعمار = مسیحیت) تمدن اروپایی بودیم. اگر دقت کنیم، مسیحیت مورد اشاره آل‌احمد، همان‌مسیحیت صهیونیستی است که امروز به‌خوبی آن را می‌شناسیم. او درباره همین‌مرام و مسلک و مسیری که از گذشته تا امروز طی کرده، می‌گوید نخست در زیِّ اعتاب قدس مسیحی به شرق آمد (بیت‌اللحم و ناصره و الخ …) و بعد در سلیح نبرد صلیبیان و بعد در کسوت بازرگانان و بعد در پناه توپ کشتی‌های پر از متاع خود و بعد به نام مبلغ مسیحیت و دست آخر به نام مبلغ مدنیت.

اسکندر مقدونی یکی از شخصیت‌های تاریخی غرب است که آل‌احمد در «غربزدگی‌» از آن‌ها نام برده است. او می‌گوید اسکندر در گروه نخستین استعمارطلبان تاریخی پس از فینیقی‌ها قرار دارد و به‌خاطر ثروت اسرارآمیز شاهان ایرانی، با دهان آب‌افتاده و کیسه‌های باز به ایران حمله کرد.

* از شمشیر اسلام زیاد شنیده‌ایم چون مقابل غرب ایستاد

آل‌احمد در فرازهایی از کتاب «غربزدگی» مقابل جریان اسلام‌هراسی و اسلام‌ستیزی غرب می‌ایستد و می‌گوید از شمشیر اسلام فراوان شنیده‌ایم اما این‌شمشیر اگر هم کاری بود، بیشتر در غرب بود و در مقابل عالم مسیحیت نه در عالم شرق. شهرت شمشیر اسلام هم بیشتر به علت مقابله‌ای بود که جهاد اسلامی با شهیدنمایی مسیحیت صدر اول می‌کرد وگرنه همین مسیحیت به محض این‌که مستقر شد، چه جنایت‌ها که در تاریخ ثبت نکرد! سلام اسلامی در نظر آل‌احمد، صلح‌جویانه‌ترین شعاری است که دینی در عالم داشته است. او می‌گوید پیش از آن‌که اسلام به مقابله «ما» بیاید، این، «ما» بودیم که دعوتش کردیم. آل‌احمد از سلمان فارسی نام می‌برد که سال‌ها پیش از آن‌که یزدگرد به مرو بگریزد، از جی اصفهان به مدینه گریخته بود و به دستگاه اسلام پناه برد. این‌نویسنده می‌گوید سلمان فارسی چنان نقشی در تکوین اسلام داشت که مغان ستاره‌شناس هرگز در تکوین مسیحیت نداشته‌اند.

اسلام، در دید آل‌احمد لبیکی به دعوتی است که از سه‌قرن پیش‌تر درحال برآمدن در ایران بود و به تعبیر او در این‌دشت برهوت، سلطنت‌ها در دهان مانی‌ها و مزدک‌ها سرب داغ می‌ریختند و این‌دعوت را خفه می‌کردند. بنابراین اسلام ندای تازه‌ای بود که ایرانی‌ها آن را پذیرفتند.

یکی از مسائل جالب درباره کتاب «غربزدگی» این است که مولفش در فرازهایی در تقدیر فرهنگ شهادت صحبت می‌کند. او معتقد است ایرانی‌ها پس از دوران صفویه، از سواران مرکب کلیت اسلام تبدیل به حافظان قبرها شده‌اند. توضیح بیشترش نیز این است که به‌جای حمله و داشتن روحیه حماسی، ایرانی‌ها ریزه‌خوار خوان مظلومیت شهدای تاریخ‌شان هستند. آل‌احمد معتقد است «ما درست از آن روز که امکان شهادت را رها کردیم و تنها به بزرگداشت شهیدان قناعت ورزیدیم دربان گورستان‌ها از آب درآمدیم.» در حالی‌که غرب یعنی عالم مسیحیتِ قرون وسطایی وقتی به منتهی درجه ممکن محصور عالم اسلام شد، ناگهان حالت صلح‌جویی و طعنه‌زنی به جهاد اسلامی را کنار گذاشت و بدل به اجتماع صلیبیان جهادکننده شد.

مؤلف «غربزدگی» می‌گوید غربی‌ها در جنگ‌های طویل صلیبی، اساس اقتباس از فنون و معارف اسلامی را پایه‌گذاری کردند که در نتیجه‌اش غرب مسیحی پس از پنج شش قرن تبدیل به خداوندان سرمایه و فن و معرفت شد و پس از هفت‌هشت قرن هم خداوندان صنعت و ماشین و تکنولوژی. این‌میان و با ارائه این‌تاریخ، آل‌احمد سوال مهمی را مطرح می‌کند: «آیا اکنون نوبت آن نرسیده که ما نیز مقابل قدرت غرب احساس خطر و نیستی کنیم و برخیزیم و سنگر بگیریم و به تعرضی بپردازیم؟»

وقتی جلال در دهه ۴۰ از فرهنگ شهادت و جریان نفوذ صحبت می‌کرد

* صحبت از جریان نفوذ در «غربزدگی» / مارکو پولو جاسوس بود نه تاجر

فرازهایی از «غربزدگی» تذکرات تاریخی آل‌احمد را شامل می‌شوند. یکی از این‌تذکرات درباره شخصیت مارکوپولو است که مؤلف او را نه به‌عنوان یک‌جهانگرد ساده‌دل و مهربان بلکه به‌عنوان جاسوس و نفوذی تمدن استعمارگر غرب در جهان شرق معرفی می‌کند. آل‌احمد می‌گوید طی دو قرن هفت و هشت هجری (سیزده و چهارده میلادی) عالم اسلام یک‌باره از دوسو به خطر افتاد؛ مغولان با سیمای نیمه‌مسیحی از شرق و صلیبیان کاملاً مسیحی از غرب. در این‌برهه مورد اشاره هم مارکو پولو در ظاهر به‌عنوان تاجر اما در باطن به‌عنوان سفیر پاپ به تهنیت خان خانان مغول رفت. سریع‌ترین نتیجه‌ای هم که از این‌رفت‌وآمد او از غرب به شرق به دست آمد، سر و سامان یافتن راه‌های ابریشم و ادویه بود که قصرهای ونیز به‌ازای آن‌ها، صحنه معرکه‌گیری رومئو و ژولیت‌ها می‌شد.

آل‌احمد دل خوشی از دوران صفویه نداشته و رد پای نفوذ غرب در ایران را در آن‌دوره می‌جوید. او معتقد است در دوران صفویان بود که ایران جای خود را در صف دولت‌های بزرگ اداره‌کننده جهان پیدا کرد. نخستین دلیل این‌مدعای آل‌احمد هم روابط دربار اصفهان از طرفی با خان خانان مغول و از طرف دیگر با قدرتهای غربی است آل‌احمد نامی از نفوذ نمی‌برد اما به‌واقع مشغول سخن‌گفتن از نفوذ است. او می‌گوید سفرنامه‌های همه کسانی که در دوران صفویه به‌عنوان سیاح یا بازرگان یا ایلچی یا مستشار نظامی – اغلب هم از یسوعیان (ژزوئیت‌ها) – به ایران و شرق آمدند، اولین و بزرگ‌ترین سرمایه علم شرق‌شناسی هستند. اما مهم‌ترین حرف آل‌احمد درباره نفوذ در این‌جمله بیان می‌شود: «کنار گودنشینان فرنگی در حقیقت تربیت‌کنندگان اصلی امرا و رجال ما در این سیصد سال اخیر هستند.» و این‌فراز که در ادامه مطرح شده است: «هنوز هم گوشمان به این به‌به‌گویی‌های مغرضانه مأموران وزارت خارجه‌ای بیگانه اخت است که هرچندسال یک‌بار در لباس مستشرقی یا سفیری یا مستشاری به این‌سو می‌آیند.»

بین صحبت از پروژه نفوذ غربی‌ها، آل‌احمد از روان‌شناسی آن «ما» یعنی ایرانی‌ها هم چیزهایی گفته است؛ ازجمله این‌که به تعاریف دلباخته بودیم و خوشمان می‌آمد خارجی‌ها تعریفمان را بکنند. به این‌ترتیب فرنگی‌ها با خلق و خوی ما آشنا شدند و آموختند چگونه دست به دهان نگاهمان دارند. نتیجه این می‌شود که شبیه قومی از خودبیگانه، در لباس و خانه و خوراک و ادب و مطبوعاتمان هستیم و خطرناک‌تر از همه در فرهنگمان، فرنگی‌مآب می‌پروریم و فرنگی‌مآب راه‌حل هر مشکلی را می‌جوییم.

آل‌احمد دل خوشی از دوران صفویه نداشته و رد پای نفوذ غرب در ایران را در آن‌دوره می‌جوید. او معتقد است در روزگار نظم جدید عالم یعنی همان شکل‌گیری دو دنیای سازنده و مصرف‌کننده، در دوران صفویان بود که ایران جای خود را در صف دولت‌های بزرگ اداره‌کننده جهان پیدا کرد. نخستین دلیل این‌مدعای آل‌احمد هم روابط دربار اصفهان از طرفی با خان خانان مغول و از طرف دیگر با قدرتهای غربی است. این‌روابط با غرب ایران را به صورت متحد طبیعی عالم مسیحیت درآورد و به خاطر همین مأموریت تاریخی بود که سیاحان بزرگ اروپایی قرن هفدهم به درباره اصفهان سرازیر شدند.

سیاست تفرقه دینی هم ازجمله موضوعات مهمی است که آل‌احمد در بحث پدیده نفوذ به آن‌ها پرداخته و می‌گوید وضع امروز مردم خاورمیانه (البته روزگار دهه ۱۳۴۰) بر اثر نزاع‌های خالی از حماسه و خونین محلی و کم‌خونی ناشی از همین‌تفرقه دینی است که غرب به دنیای شرق و ایران تحمیل کرده است. برای باز کردن این‌بحث باید به مقدماتی که آل‌احمد تشریح کرده هم بپردازیم. او می‌گوید حمله مغول هنوز به اندازه کافی کمر اسلام را نشکسته بود که همزمان در غرب خواب نطربوق دیگری را می‌دیدند که بیایند و پشت این‌پهلوان (ایران اسلامی) را به خاک برسانند! آل‌احمد خوانندگان کتاب را مخاطب قرار می‌دهد و می‌گوید «اگر هنوز شکی دارید متوجه باشید که نه از آتش ویرانی مغول و نه از کشتار تیمور، هرگز جرقه‌ای به دامن عالم مسیحیت نرسید و روسیه هم که اندکی تادیب شد، به کیفر این گناه بود که ارتدکس بود و سر بر آستان پاپ اعظم روم نمی‌سود و اگر باز هم شکی دارید متوجه باشید که درست پنجاه سال بعد از فتح قسطنطنیه به دست مسلمانان، حکومت صفوی در اردبیل تأسیس شد.» (صفحه ۶۲) او در تکمیل این‌بحث به اختلافات و جنگ‌های صفویان و امپراتوری عثمانی اشاره کرده و می‌گوید سلطان سلیم اول کار را به جایی کشاند که اعلام کرد قتل یک‌شیعه ثواب قتل هفتاد مسیحی را دارد و بر مبنای همین فتوا طی چند روز چهل هزار شیعه در عثمانی قتل عام شدند.

* روحانیت؛ آخرین برج‌وباروی مقاومت در مقابل غرب

جلال آل‌احمد روحانیت را آخرین برج‌وباروی مقاومت ایران در قبال غرب و فرهنگ فرنگی‌مآبی می‌داند. اما می‌گوید این‌سنگر آخر در زمان مشروطیت (که می‌دانیم جریان نفوذ با بابی‌گری و بهایی‌گری در ایران کلید خورده بود)، در مقابل هجوم مقدمات ماشینی‌شدن در لاک خود فرو رفت و «چنان درِ دنیای خارج را به روی خود بست و چنان پیله‌ای به دور خود تنید که مگر در روز حشر بدرد؛ چرا که قدم به قدم عقب نشست.»

نوشته‌های آل‌احمد به‌خوبی لزوم نیاز به یک‌انقلاب از جنس انقلاب اسلامی را نشان می‌دهند و شاید به همین‌دلیل باشد که حتی پس از رفع ممنوعیت عرضه این‌کتاب در ایران، هنوز دشمنانی دارد. به هرحال او اعدام شیخ‌فضل‌الله نوری در گرماگرم ماجراهای مشروطه را یکی از نشانه‌های عقب‌نشینی روحانیت در آن‌برهه حساس می‌داند و می‌گوید مشروطه به‌عنوان پیشقراول ماشین، روحانیت را کوبید و از آن پس بود که مدارس روحانی در دوره بیست‌ساله به یکی دو شهر تبعید و نفوذشان از دستگاه عدلیه و آمار بریده و پوشیدن لباس دینی منع شد. آل‌احمد در حالی که لحن گلایه در قلمش مشهود است، می‌گوید روحانیت آن‌دوران در قبال این‌همه فشار و هجمه، نه‌تنها عکس‌العملی نشان نداد بلکه در بند مقدمات دین و نماز و شرعیات متوقف ماند. «خیلی هم که همت کرد رادیو و تلویزیون را تحریم کرد که چنین گسترش یافته‌اند و هیچ رستمی جلودارشان نیست.»

همان‌طور که اشاره شد، نوشته‌های آل‌احمد در کتاب «غربزدگی» که دهه ۱۳۴۰ منتشر شد، به‌خوبی لزوم شکل‌گیری انقلاب اسلامی ایران را که اواخر دهه ۱۳۵۰ پیروز شد، نشان می‌دهند. او در فرازهایی از کتاب، در پی راهبرد پیروزی ایران اسلامی و شرقی است و می‌گوید روحانیت باید به سلاح دشمن مسلح شود و از ایستگاه‌های فرستنده رادیو تلویزیونی مخصوص خود، به مبارزه با غرب‌زدگی دستگاه‌های فرستند ه دولتی و نیمه‌دولتی بپردازد.

ادامه دارد…

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دکمه بازگشت به بالا