شبی که از آسمان مسجد آتش میبارید/ سرای سبز و پابرجای «حاجمنصور»
دانستنی اقتصاد؛ گروه مجله: ازدحام جمعیت حین خروج و سقوط ناگهانی سقف آتش گرفته روی سر مردم، تپهای از بدنهای سوخته و به هم چسبیده را ایجاد کرده بود که از هم جدا کردنشان دل بزرگی میخواست. همیشه درب مسجد را برای نماز مغرب و عشاء میبستند تا همهمه نشود و نظم جماعت به هم نریزد. صفهای نماز جماعت، منظم و فشرده شکل میگرفتند. بین نمازگزاران جای سوزن انداختن نمیماند.
برای بعضی، جاگیر شدن در نزدیکترین نقطه ممکن به «حاج منصور» و برای برخی دیگر تجربه کمنظیر اقامه عزا در جمع رفقا انگیزه میشد تا تلاش کنند هرطور که شده داخل مسجد برای خود جایی داشته باشند. بچه هیئتیها اگر زرنگ بودند از چند ساعت پیش از آغاز مراسم، در مسجد حاضر میشدند یا اگر خوششانس بودند همراه یکی دونفری که بعد از نماز برای پر کردن اندک فضای خالی باقیمانده داخل میرفتند، خودشان را به سایه زیر سقف و جمعیت عزاداران سنجاق میکردند.
اگر حسین کمان را کشیده است، خوش آن کسی که تیر بلا را نشانه بود
جوانانی که زودتر به مسجد میآمدند، کم کم برای خود گروه دوستی تشکیل میدادند و مشغول گفتگو که میشدند، فاصله یکی دو ساعت پیش از مراسم به چشم بر هم زدنی میگذشت. هر کسی دوست دارد، کوچه سینهزنی را با کسانی تشکیل دهد که ضرب نوحه را بفهمند و حال روضه را بلد باشند. و چه کسی بهتر از رفقای هیئتی در این کار وارد است؟ این کنار هم بودن برای تک تک بچههای هیئتی اهمیت داشت. تا آنجا که میشد برای هم جا نگه میداشتند و اگر یکی از جمعشان نمیرسید داخل بیاید، دل همهشان پیش او میماند و دل او هم، پیش همه.
یکی از این گروهها، جمعی هفت نفره از جوانان دهه پنجاهی بود که شب آتش سوزی، ۷ نفرشان شهید و ۲ نفرشان مجروح شدند. انگار خمپاره وسط گردانشان افتاده باشد. بازماندگان این جمع و همه گروههای دوستی که ۲۶ بهمن سال ۸۳ در مسجد ارک بودند، انگار از آن روز جسمی به اندازه یک مشت تپنده از وجودشان گم شده است.
یکیشان میگفت: «محرم آن سال حاج منصور هر شب کمی روضه حضرت زهرا میخواند. آتش و در و دیوار و… شب چهارم بود میان دعاهای آخر مراسم دعا کرد که خدایا ما را در همین روضهها بسوزان و بمیران. همه با چشمان اشکی و دلی شکسته فریاد آمین زدند. کسی نمیداند که شهدای شب پنجم محرم سال ۸۳، صدای آمین گفتنشان از بازماندگان بلندتر بود یا دلهایشان برای رفتن آمادهتر؟! مثلاً آن دختر بچه معصوم که شب چهارم از پدرش خواسته بود گوشواره و النگوهایش را دربیاورد تا مثل حضرت رقیه بدون زیورآلات باشد، به دلش افتاده بود که رقیهوار به آغوش سیدالشهدا برود؟»
او گرچه شماری از رفقایش را آن شب از دست داده، درباره شهدای آتشسوزی مسجد ارک میگوید: «یا سیفالدین مجابی که همیشه خیلی دیر به مراسم میرسید چرا یک دفعه شب پنجم تصمیم میگیرد کار و بار را تعطیل کند و برای نماز حتماً داخل مسجد باشد؟ برادرش مجدالدین مجابی چه در سر داشت که قرار را بر فرار ترجیح داد و به کمک دیگران رفت؟ میگویند بعد از آتش سوزی پیکر هر دو برادر در یک نقطه پیدا شد. دو برادری که متولد فرانسه بودند و تأثیر امام خمینی در مدت تبعید به پاریس و به عشق انقلاب به ایران بازگشتند تا سرنوشتشان شهادت بر سر نماز و در مسجد و در شبهای عزاداری محرم باشد…»
شبی که آتش از آسمان مسجد میبارید
درب کوچک مسجد و هجوم جمعیت برای فرار، فاجعه بر روی فاجعهای دیگر رقم میزند. مردم روی هم میافتند و برخی زیر دست و پا جامیمانند. از آسمان برزنتی مسجد، تکههای آتش میبارد، اما مردم گرفتار شده در میان شعلهها، سقوط یک باره آسمان آتش گرفته بالای سرشان را تصور نمیکردند.
میگویند آن شب، رکعت دوم نماز مغرب بود که شعلههای آتش، قسمت شمالی شبستان زنان را فرا گرفت. دقیقهای طول نمیکشد که آتش خود را به سقف برزنتی مسجد میرساند، دقیقاً بالای سر نمازگزاران. خیل جمعیت به سمت در اصلی پا به فرار میگذارند و برخی دیگر، راه پشتبام و پنجره را پیش میگیرند.
درب کوچک مسجد و هجوم جمعیت برای فرار، فاجعه بر روی فاجعهای دیگر رقم میزند. مردم روی هم میافتند و برخی زیر دست و پا جامیمانند. از آسمان برزنتی مسجد، تکههای آتش میبارد، اما مردم پشت در مانده و زیر دست و پا گرفتار شده در میان شعلهها، سقوط یک باره آسمان آتش گرفته بالای سرشان را تصور نمیکردند.
من ترک خاکبوسی این در نمیکنم
اگرچه شب پنجم، ارک در آتش سوخت؛ اما مراسم شب ششم برپا بود. حتی انتقال بدنهای سوخته شهدا و مجروحین که بعضاً به هم بافته شده بودند، در کمتر از یک شبانه روز خارج از تصور است. اما عجیبتر از آن، فرشهای سوخته، دیوارهای دود گرفته و سقف فرو ریختهای بود که به سرعت ترمیم و جایگزین شدند.
نیروهای آتشنشانی، مردم عادی، سایر گروههای امدادی، تیم شهرداری وقت، همه و همه با حضور فوری در محل حادثه اوضاع را سامان دادند. شهر به خط شده بود. دیوارها و ستونها رنگ شد، سقف موقت دیگری بنا شد، همهجا بار دیگر سیاهپوش شد و یک خاور فرش از ناکجا رسید. سیمکشی یک روزه برق مرحله آخر عجایب آن روز بود. گویی آسمان به زمین دوخته شده و زمین تا آسمان کشیده شده بود تا بیرق این هیئت حتی یک شب هم بر زمین نماند و شب ششم محرم سال ۸۳ را کسی از دست ندهد.
آن شب «رضا هلالی» آمد و «مجتبی عرب خالقی» برای نخستین بار «غسل من اشک چشامه، کفنم پیرهن سیامه» را خواند. حاج منصور گفت که شب گذشته نتوانستیم برای عبدالله (ع) عزاداری کنیم، حالا امشب برای هر دو فرزند امام حسن اشک میریزیم.
بگویید «حسین جان»؛ من بیشتر دوست دارم!
میان «مسجد ارک» و «حاج منصور ارضی»، پیوند عمیقی است، آنچنان که شاید امروز کمتر کسی بداند نام اصلی این هیئت، «حسین جان» است. کسی نمیگوید میروم هیئت «حسین جان» یا امشب «حسین جان» مراسم است، میگوید میروم «حاج منصور» و وقتی این بگوید هر شنونده هیئتروندهای میداند که او امشب راهی مسجد ارک خواهد شد. اینطور جا افتاده که گویی نام اصلی این هیئت، مسجد ارک یا حاج منصور باشد.
اما گذشته ارک و حاج منصور، روزگاری از هم جدا بود. قبل از تأسیس هیئت «حسین جان» قبل از انقلاب، حاج منصور نوحهخوانی بود در گردش میان هیئات مختلف؛ قصه حسین جان هم از یکی از همین هیئتها شروع شد.
یکی از جوانان مجالس حاج منصور که حالا راه زیادی تا دهه پنجم زندگیاش نمانده میگوید: «مرحوم چمنی حسینیهای داشت معروف به حسینیه چمنیها در تهران نو. حاج محمود ژولیده شاعر انقلابی درباره مرحوم چمنی اینطور گفته که او آدم با بصیرتی بوده، برخی چیزها را میدیده که دیگران نمیدیدند و چیزهایی را حس میکرده که دیگران حس نمیکردند. دائمالبکاء بوده و اکثر شبها خواب نداشته است. ولی در همان خستگیهایش وقتی میخوانده حال و هوای هیئت حسابی میریخته بهم!»
او پیشینه پیوند حاج منصور و مسجد ارک را اینطور بازگو میکند: «حاج منصور میگفت شبی میکروفون را دادند به من که بخوانم. دیدم مرحوم چمنی سرشان روی زانویشان است و تکان نمیخورند. نگو چون خسته بودند کنار منبر به خواب رفتند. وقتی بیدار شدند به من گفتند منصور! در عالم رؤیا بانویی را دیدم که گفتند اگر بگویید حسین جان من بیشتر دوست دارم و فکر میکنم ایشان حضرت زهرا (س) بودند. من این را پشت میکروفون گفتم و مجلس منقلب شد.»
جوانی که در مجالس مسجد ارک کنار شقیقههایش تقریباً سفید شده حرفش را ادامه میدهد: «حتی لحن حسین جان گفتن در خواب متفاوت بوده است. حاج آقا هم معمولاً در دهه اول محرم فقط با این لحن میخوانند. حسین جان. حسین جان. وقتی نوارهای حاج منصور از مسجد جامع بازار تهران سال ۶۰ تا ۶۳ آمد به جبهه، این شد سبک بچههای جبهه. قبل از آنکه سبک حاج منصور بیاید هرکسی هرجور در محل و مسجد خودش میخواند، همانجور هم در جبهه هم میخواند و سبکی نداشتیم. اما خدا به حاج منصور خیر دهد، با نوای او آن زمان بچههای رزمنده تهران سبک پیدا کردند و معروف شدند به بچههای حسین جان.»
بعد از آن، «حسین جان» نام هیئتی شد که مرحوم چمنی و حاج منصور ارضی آن را تأسیس کردند و مکانش بین حسینیه چمنیها، مهدیه تهران، مسجد جامع بازار و چند جای موقتی دیگر در گردش بود تا آنکه بالاخره در مسجد ارک پاگیر شد.
جان سالم به در بردن «مسجد ارک» از آتش پهلوی
مسجد ارک اما قدمت قاجاری داشت. نزدیک ۲۰۰ سال از فرمان ساخت مسجد «مادرشاه» یا همان ارک فعلی میگذرد. زمین مسجد آن زمان مجهولالمالک بوده و به جا آوردن نماز در آن ایراد شرعی داشته، پس به دستور امیرکبیر زمین مسجد را از مجتهدالزمان اجاره کردند تا واجب خدا، آنجا حرام نباشد.
قاجاریان اگرچه به لحاظ اخلاقی مفاسدی داشتند، اما در اجرای فرایض دینی استوار بودند. برعکس پهلوی که بعد از روی کار آمدن، این ورق را برگرداند. سودای ایران مدرن در سر «رضا خان»، بر کسی پوشیده نبوده و نیست. او اولین قدم را در این راه، تخریب سنتهای قدیمی ایران و اسلام میدانست.
پهلوی اول سالهای زیادی از سلطنتش را صرف تخریب مساجد و ارزشهای دینی کرد. از محرومیت برگزاری مراسهای جشن و عزا برای اهل بیت (ع) گرفته تا ممنوعیت چادر و عبا و عمامه. مسجد ارک نیز از این قاعده مستثنی نبود. بارها تخریب سازه مسجد و جدا کردن بخشهای مختلف آن برای گسترش ادارات پهلوی، صدای اعتراض علمای شهر را بلند کرد.
مرحوم «محمدتقی فلسفی» برجستهترین سخنران و فعال سیاسی مسجد ارک از پیش از انقلاب است. در سخنرانیهای او، هر دو بعد مبارزه سیاسی و اجتماعی آنچنان نمایان است که حتی گزارشهای باقیمانده از ساواک نشان میدهد رژیم شاهنشاهی پهلوی از فعالیتهای این واعظ واهمه داشت.
پیگیریهای مرحوم فلسفی و نگرانی ساواک از عملکردش باعث شد تا زمینهسازی ترور صورت گیرد ولی از آنجا این ترور ناکام ماند، او را ممنوعالمنبر کردند. با این حال نه تنها فعالیتهای مرحوم فلسفی متوقف نشد بلکه سازماندهی انقلابیون از کانال مسجد به شکل یک سنت انقلابی انجام ادامه پیدا کرد. از این روی در عموم تظاهراتهای دوران انقلاب، رودهای کوچک مردم از مساجد جاری میشد و به سیل انبوه جمعیت انقلابیان میپیوست.
ایرانیان که علیرغم همه مشکلات اقتصادی و اجتماعی جانشان بند ایمانشان بود، در این تقابل حمایت از بزرگان دینی را واجب دانستند؛ اما رضا شاه که از اجتماعات مذهب میترسید، تلاش میکرد دین را از جلوههای اجتماعی به ساحت فردی تقلیل دهد. او میترسید که قدرت ایمان و همدلی به اراده و عدالتخواهی مردم ضریب بدهد و این آغازی باشد بر پایان سلطنتش؛ که همین هم شد.
سرای سبزی که پا بر جاست
از زمان ساخت نخستین مسجد به دست پیامبر اکرم تا کنون، مساجد به عنوان یکی از کانونهای اصلی تجمع مسلمانان، همیشه در حل و فصل مشکلات اجتماعی و تغییرات سیاسی نقش اساسی داشتهاند. مسجد ارک نیز از مساجد قدیمی تهران است که نه تنها محلی برای عبادت، بلکه «فصلی از تاریخ معاصر» است.
این مسجد که در محدوده بازار بزرگ تهران قرار دارد، در دهههای نه چندان دور موجب پیوند عمیقی میان علما و بازاریان شد. پیوند بازار و مسجد همان ترکیب قدرتمندی است که مقدمات بسیج عمومی مسلمانان را شکل میدهد. آنجا که جلسات بحث و درس با فعالیتهای عامالمنفعه ترکیب شده و روحیه کنشگری مسلمانان را برمیانگیزد.
به نظر میرسد پرداختن به وقایع روز کشور یکی از اصول اساسی هیئت «حسین جان» بوده و امروز هم این اصول برقرار است. حاج منصور باور خود به اسلام سیاسی را به دفعات در مراسمهای مختلف ثابت کرده و خط و نگاه او و اطرافیانش در اهمیت دادن به مسائل اجتماعی و سیاسی بر کسی پنهان نیست. همین چند روز پیش در شبهای دهه اول محرم، در مراسم پیرغلامان گفت: «مداح اگر مقابل نظام (انقلاب اسلامی) بایستد، آبروی خودش را میبرد.»
حالا با گذشت چند دهه از انقلاب اسلامی، مسجد ارک میزبان چهرههایی همچون حاج منصور ارضی است و او، کسانی را پای منبر خود میکشاند که غیر از روضههای هر ساله ایام محرم، دنبال چیزی بیشتر از مناجاتخوانی و مدیحهسرایی میگردند. مسجد ارک در عمر چند صد ساله خود، بستری معنوی و اجتماعی و آگاهیساز فراهم کرده و امروز هم پا بر جاست؛ بستری که نه شعلههای نفرت پهلوی، نه شعلههای آتش سال ۸۳، نه شعلههای خشم و نفاقها نتوانسته برگی از سرای سبز آن را بسوزاند.
«زهرا اکبری