مردی که اقتصاد کلان را متحول کرد / از نقد لوکاس تا جزایر لوکاس
به گزارش دانستنی اقتصاد؛ لوکاس به مدت چهار دهه عضو هیئت علمی و استاد برجسته دانشگاه شیکاگو بود. او برای توسعه و بکارگیری فرضیه انتظارات عقلایی، که بر این باور است که مردم بر اساس تجربیات قبلی و انتظارات آینده خود انتخاب های اقتصادی می کنند، در سال ۱۹۹۵ جایزه نوبل گرفت.
آکادمی علوم سوئد هنگام اعلام جایزه نوبل، لوکاس را «اقتصاددانی که از سال ۱۹۷۰ تاکنون بیشترین تاثیر را بر تحقیقات اقتصاد کلان داشته است» نامید.
تحقیقات پیشگامانه لوکاس تاثیر عمیقی بر حوزه اقتصاد گذاشت. کار او نشان داد اقدامات مردم، با اتخاذ تصمیمات منطقی درمورد رفاه اقتصادی خود، میتواند نتایج مورد انتظار سیاستهای دولت را تغییر دهد. این موضوع، اثرات دامنهداری در تحلیلهای اقتصاد کلان و سیاستهای اقتصادی داشت، زیرا به دولتها و بانکهای مرکزی راه منتقدانهتری برای فکر کردن در مورد مداخله مالی ارائه داد.
این ایده که اقتصاددانان نمیتوانند به اندازه کافی اثرات تغییرات سیاست اقتصادی را پیشبینی کنند، مگر اینکه تصمیمات فردی، به ویژه انتظارات از خود سیاست را لحاظ کنند، به عنوان «نقد لوکاس» شناخته میشود. این یکی از چندین کمک عمده لوکاس به نظریه اقتصادی در طول حرفه خود در رشتهاش، از حوزههای مختلف، از سرمایهگذاری گرفته تا بیکاری و رشد اقتصادی تا سیاست پولی بود.
پروفسور رابرت شایمر، رییس دپارتمان اقتصاد کنت سی گریفین در دانشگاه شیکاگو گفت: «باب میراثی از تحقیقات، تدریس و رهبری انقلابی به جا میگذارد که حوزه اقتصاد و این دپارتمان را متحول کرد». «باب همیشه در مورد ایدههای جدید کنجکاو بود – حتی ایدههایی که به نظر میرسید متضاد با مشارکتهای اساسی او در تفکر اقتصادی باشد. او میتوانست با بینشهایی که از دانش عمیقش از تاریخ اقتصادی، دادههای اقتصادی و تئوری اقتصادی داشت، ساعتها درباره اقتصاد صحبت کند. دلم برای او تنگ میشود».
فرضیه انتظارات عقلایی
اگرچه قبلاً نظریههایی در مورد انتظارات عقلایی وجود داشت، اما کار پیشرو لوکاس این نظریه را در کل اقتصاد به کار برد. در طول دهه ۱۹۷۰، او چندین مقاله منتشر کرد و این فرضیه را که برای اولین بار در سال ۱۹۶۱ توسط جان موث مطرح شده بود، توسعه داد.
در سال ۱۹۷۲، لوکاس مقاله پیشرو خود با عنوان «انتظارات و خنثایی پول» را منتشر کرد که در آن انتظارات عقلایی را برای «منحنی فیلیپس»، که رابطه بین تورم و بیکاری را نشان میدهد، به کار برد.
با وجود اینکه تصور غالب این بود که افزایش تورم میتواند نرخ بیکاری را کاهش دهد، مدل پویای لوکاس نشان داد که تورم هیچ تأثیری بر میانگین بلندمدت ندارد – ایدهای که مدل جزایر لوکاس نامیده میشود.
ادوارد پرسکات، برنده جایزه نوبل، یک بار گفت که «در علم اقتصاد هیچ مقالهای نمیتواند به اندازه مقاله سال ۱۹۷۲ مهم باشد». همچنین، همکار قدیمی لوکاس در شیکاگو، گری بکر، برنده جایزه نوبل، یادآوری کرد که تحقیقات لوکاس «در ابتدا با مخالفت مواجه شد، اما به عنوان دیدگاه آینده پذیرفته شد».
شروین روزن، اقتصاددان برجسته دانشگاه شیکاگو، در سال ۱۹۹۵، در روزی که لوکاس جایزه نوبل خود را دریافت کرد، گفت: «تاثیر کار او این است که واقعاً طرز فکر اقتصاددانان را در مورد اقتصاد کلان تغییر میدهد». «این به نوعی مدل کینزی را نابود کرد و توجه بسیاری را از طرز تفکر کینزی به خود معطوف کرد».
همچنین، از لوکاس، علاوه بر کارش درمورد انتظرات عقلایی که برنده جایزه نوبل شد، به خاطر مشارکتهایش در نظریه اقتصادی کلاسیک جدید و بسیاری از مشارکتهای مهم دیگر که شامل نام او میشود، یاد میشود؛ مثل: مدل اوزاوا-لوکاس درباره انباشت سرمایه انسانی، «پارادوکس لوکاس»، که به بررسی چرایی عدم خروج سرمایه از کشورهای توسعه یافته به کشورهای در حال توسعه به اندازه انتظار میپردازد، درخت لوکاس، یک نظریه بنیادی در مورد قیمت دارایی و دامنه کنترل لوکاس، مطالعه او در مورد نظریه شرکت.
لارس پیتر هنسن، برنده جایزه نوبل، استاد برجسته دیوید راکفلر در اقتصاد، آمار و دانشکده بازرگانی بوث، گفت: «این افتخار من بود که از اوایل دهه ۱۹۸۰ همکار باب لوکاس بودم. باب واقعاً یک عقل برجسته در گروه دانشمندانی بود که اقتصاد شیکاگو را فوقالعاده کردند. من گفتگوهای زیادی با باب را به یاد می آورم که به من کمک کرد به چالش های تحقیق خودم رسیدگی کنم.”
شیکاگو مکانی شگفت انگیز برای من بوده است
لوکاس که متولد ۱۵ سپتامبر ۱۹۳۷ در واشنگتن بود، در ۱۷ سالگی بورسیه تحصیلی دانشگاه شیکاگو را دریافت کرد. او تقریباً ۲۰۰۰ مایل را با قطار طی کرد تا در سال ۱۹۵۵ دوره کارشناسی خود را شروع کند – تجربه ای که لوکاس در بیوگرافی نوبل خود به یاد می آورد:
او نوشت: «وقتی سفر ۴۴ ساعته با قطار «بازگشت به شرق» به شیکاگو را شروع کردم، مطمئن بودم که چیز جالبی رخ خواهد داد.»
به عنوان یک رشته تاریخ، لوکاس مجذوب زندگی اقتصادی مردمی بود که در امپراتوری روم زندگی می کردند. او برای دکترای خود به اقتصاد گرایش داشت و از اقتصاددانان پیشگام از جمله میلتون فریدمن آموخت. در سال ۱۹۶۲، او به عنوان مدرس دانشگاه شیکاگو مشغول به کار شد و کار تحقیقاتی پربار خود را آغاز کرد.
اگرچه لوکاس شیکاگو را برای تدریس در دانشگاه کارنگی ملون در سال ۱۹۶۳ ترک کرد، اما در سال ۱۹۷۴ به شیکاگو بازگشت و برای ۴۰ سال بعد در آنجا ماند – در سال ۲۰۱۵ از تدریس بازنشسته شد اما تا ۸۰ سالگی به انجام تحقیقات و راهنمایی دانشجویان ادامه داد.
لوکاس در سال ۱۹۹۵ نوشت: «شیکاگو مکانی شگفتانگیز برای من بوده است، همانطور که از تجربیات دانشجوییام میدانستم و من توسط همکاران و تدریس فارغ التحصیلان به تحقیق در مورد تئوری پولی، تجارت بین الملل، سیاست مالی و رشد اقتصادی یعنی همه موضوعات اساسی در اقتصاد کلان تشویق شده ام.»
او چندین کتاب، از جمله مطالعات در نظریه چرخه تجاری (۱۹۸۱)، انتظارات عقلایی و اقتصادسنجی کاربردی (۱۹۸۱، با توماس سارجنت) و روشهای بازگشتی در پویایی اقتصادی (۱۹۸۹، با نانسی استوکی و ادوارد پرسکات) تألیف کرد. سخنرانی های لوکاس در مورد رشد اقتصادی در سال ۲۰۰۲ و مجموعه مقالات او در مورد نظریه پولی در سال ۲۰۱۳ منتشر شد.
لوکاس تا اوایل سال جاری به طور مرتب در کارگاه ها و ناهارهای اساتید در شیکاگو شرکت می کرد. همکاران به یاد می آورند که او چگونه از دانشمندان جوان استقبال می کرد و به هدایت و پژوهش های مشترک با آنها کمک می کرد. شاگردان سابق او شامل چندین تن از علمای برجسته دانشگاهی و دولتی بودند.
لوکاس که افتخارات بسیاری را کسب کرد، یکی از اعضای بنیاد گوگنهایم، آکادمی هنر و علوم آمریکا و آکادمی ملی علوم، و رئیس سابق انجمن اقتصاد سنجی و انجمن اقتصادی آمریکا بود.
از لوکاس، شریک زندگیاش نانسی استوکی، استاد اقتصاد ممتاز فردریک هنری پرینس در شیکاگو و یکی از نویسندگان همکار مکرر با او، پسرانش با همسر اولش ریتا کوهن لوکاس: استفان و جوزف، خواهرش جنفر اسپور، برادرش پیتر جی لوکاس و نوه های لیلی، جینجر، مایکل، سلیمان و سوفیا به یادگار مانده است.