حکایت کودکان کار و زبالهگرد/ چنگ طلای کثیف برچهره معصوم کودکان
دانستنی اقتصاد، گروه استانها – سمیه اسماعیل زاده: روی تپهای در کنارِ پل دوآب که یکی از زیباییهای ریلی شهرستان سوادکوه است، ایستادهام و منتظر عبور قطار تا از آن عکس و فیلم بگیرم، سرو صدای چند کودک از پایین پل به گوشم میرسد که انگار در حال بازی هستند، انتظارم که به درازا میکشد، نگاهی به پایین میافکنم اما همه آن سروصدای کودکانه که تا چندی پیش برایم بیانگر شادی و بازی کودکانه بود رنگ میبازد.
سه کودک در حاشیه پایین پل در کنار تلی از زباله مشغول تفکیک زباله هستند. دیگر برایم عکاسی از زیبایی پل، جلوهای ندارد، مسیر را دور میزنم تا به نزد آنها در پایین پل بروم، به آنها که میرسم دیگر کارشان را تمام کردهاند و سه کیسه بزرگ تفکیک شده در کنارشان است؛ کیسههای مواد پلاستیکی، فلزی و کاغذی.
سلام گویان نزدیک میشوم، تا میگویم خبرنگار هستم و دوربین را در دستم میبینند، آنکه بزرگتر از دو کودک دیگر است، با روی خوش از مصاحبه استقبال میکند که با این عکس و مصاحبه معروف میشوند.
اجازه میخواهم تا عکسشان را ثبت کنم اما همین که انگشتم را روی دکمه شاتر میگذارم، پشیمان میشوم، چراکه به نظرم انتشار عکس آنها در حال تفکیک زباله آنهم در شهرستانی کوچک که شاید خیلیها همدیگر را به چهره بشناسند، ممکن است آبرویشان را به مخاطره بیاندازد.
زبالههای ریخته شده را جمع میکنیم و میفروشیم
آنکه از همه بزرگتر است بیشتر مشتاق به حرف زدن و برعهده گرفتن مدیریت حرفها است. اولین چیزی که توجهم به آن جلب میشود تعداد زیاد انگشتر در دستانش است، حدود ۱۵ سال دارد و میگوید: زبالههایی که مردم رعایت نمیکنند و در کنار جاده و رودخانه و اطراف روستاها میریزند را ما جمع میکنیم و میفروشیم.
متوجه میشوم که تمایل دارد تا هدف کارشان را به سمت حفظ محیط زیست بکشاند اما تردید در استفاده از کلماتی مانند پاکی زمین، مِن و مِن کردن و کاهش تُن صدایش وقتی از محیط زیست میگوید و اینکه تنها ضایعات کاربردی مانند حلب، روی، مس، لاک و بطری نوشابه را جمع کرده و میفروشند، بیانگر نبود هدف حفظ محیط زیست برای انجام این کار است. بیگمان، آنها کودکانی هستند که جبر زندگی و فقر آنها را به این کار واداشته نه اختیار برای انتخاب یک یا دو روز جمعآوری زباله در طبیعت برای حفظِ زمین پاک.
درآمد فروش این ضایعات را راضیکننده میداند و وقتی میپرسم که خودشان این کار را قبول کردهاند یا خانواده، میگوید: خودمان به این فکر رسیدیم و با مشورت و اجازه پدر و مادرمان این کار را انجام میدهیم و آنها با یکی از آشنایان که در کار خرید ضایعات است، صحبت کردند تا از ما ضایعات بخرد.
آخر هفته، روزهای تعطیل و تابستان درگیر این کار هستند و حدود یکی دو سالی میشود که این کار را انجام میدهند، از محل اقامتش میپرسم و میگوید ساکن آمل است اما مادربزرگش در پل سفید زندگی میکند و اگر زمانی برای این کار نیاید، آنها (با دست به دو کودک دیگر اشاره میکند) هستند.
تفکیک این زبالهها امروز بیش از دو ساعت برایشان زمان برده است و میپرسم جمعآوری این مقدار زباله کار چند وقتشان است، میگوید کار سه یا چهار ماه که دوستش که کنارش ایستاده است و حدود ۹ سال دارد، در حرفهایش میدود و میگوید، نه برای یک ماه است.
او از همه کوچکتر و اهل پل سفید است و بیشتر آخر هفتهها و تعطیلات به این اطراف میآید، تپهها و مسیرهایی که گردشگران میروند، اطراف همین پل که افراد زیادی برای دیدنش میآیند و فاصله بین روستاهای اطراف را پیاده طی میکنند تا مگر ضایعات کاربردی را که همان آشنای ضایعاتی به آنها گفته جمع کنند و میگوید: گاهی هم به در خانه مردم میرویم اما بیشترشان زباله تفکیکشدهشان را به ما نمیدهند.
سومی هم که حدود ۱۱ سال دارد، در تمام طول مصاحبه، با وجود اصرار دوستانش حاضر نمیشود نزدیک بیاید و خود را با کارتنها مشغول نگه میدارد اما حواسش کامل به حرفهایمان هست و دوستانش را نیز از مصاحبه بر حذر میدارد.
با پولم یک قناری و چند طوطی خریدم
جز آنکه ۱۵ سال دارد، انگار پول کار آن دو تای دیگر، برای پدر و مادر میشود. وقتی میپرسم با پول فروش ضایعات چکار میکنید؟ خودتان خرج میکنید یا پدر و مادر از شما میگیرند؟ کودک بزرگتر مکثی میکند و میگوید: من خودم خرجش میکنم، با پولم یک قناری و چند وقت قبل یک طوطی خریدم و به کودکی که از جمع فاصله گرفته اشاره میکند که او با پولش لوازم مدرسه برای خودش میخرد و با خندهای حاکی از تمسخر ادامه میدهد اما پول امیر را پدرش از او میگیرد. درماندگی از نگاه امیر میبارد و لبخند بیجانی میزند و میگوید: گاهی خودم به آنها پولم را میدهم و گاهی هم آنها پول را از من میگیرند.
وقتی میپرسم که میخواهند در آینده چه کاره شوند، امیر که دوستانش میگویند فوتبالش خوب است، میگوید میخواهد فوتبالیست شود و ابوالفضل ۱۵ ساله هم میخواهد پلیس شود تا قوی باشد و از او حساب ببرند.
کودکانی که محروم از کودکی هستند
هر سه فرزند اول خانواده هستند و هر کدامشان یک برادر یا خواهر کوچکتر از خود دارند و وقتی میپرسم آنها هم مثل شما کار میکنند، پاسخ میدهند؛ نه آنها بچه هستند و نباید کار کنند و این حرف قلبم را فشرده میکند چراکه عمق رنج آنها را نشان میدهد که آنها با وجود آنکه هنوز کودک هستند اما محروم از کودکی کردن هستند و چنین رنجی را برای خواهر و برادر کوچک خود نمیخواهند.
موقع رفتن تنها کاری که میتوانم انجام دهم این است که تأکید کنم دست و صورتشان را بعد از این کار خوب بشوند تا مبادا بیمار شوند و کودک کوچکتر که تمام این مدت شیرینی در مشتش داشت، با این حرفم آن را در پشتش پنهان میکند و همین حرکت صادقانه و کودکانهاش نشانی از نشسته بودن دستانش!
سری به اداره بهزیستی شهرستان سوادکوه میزنم، جایی که متولی امور کودکانی از این دست است و از رئیس اداره بهزیستی شهرستان سوادکوه در رابطه با تعریف کودکان کار میپرسم و میگوید: کودکان کار، کودکانی هستند که پیش از رسیدن به سن قانونی کار ناگزیر، وارد بازار میشوند و درآمد خانواده وابسته به کار آنان است، به بیان دیگر، منظور از کار کودک، آن نوع کاری است که مانع از تحصیل و برخورداری وی از امکانات اولیه رشد فردی و اجتماعی میشود و معمولاً با بهرهکشی همراه است.
عاطفه مرادیان در گفتگو با دانستنی اقتصاد کودکان کار را کودکان کارگری برمیشمارد که به صورت مداوم و پایدار به خدمت گرفته میشوند که این امر آنها را در بیشتر اوقات از رفتن به مدرسه و تجربه دوران کودکی بیبهره میسازد و سلامت روحی و جسمی آنها را تهدید میکند.
کودک کار با مهارت آموزی متفاوت است
وی میان کودکان کار و مهارتآموزی در کودکی تفاوت قائل میشود و میافزاید: مهارتآموزی از کودکی به اعتقاد بسیاری از کارشناسان زیربنای فرهنگسازی در حوزههای مختلف و داشتن جامعهای توانمند است که تحقق این مهم در سایه مشارکت دوسویه خانوادهها و مراکز آموزشی و تربیتی میسر میشود.
مرادیان مهمترین و حساسترین مرحله شکلگیری شخصیت، رفتار اجتماعی و خصوصیات فردی انسان را مرحله کودکی هر فرد میداند که بخشی از این رفتارها ناشی از محیط و آموزش است و برخلاف کودکان کار، آمارها نشان میدهند کودکانی که از آموزش مهارتهای فردی و اجتماعی بهره گرفتند در سنین بزرگسالی کمتر درگیر مسائل بزهکاری وآسیبهای اجتماعی میشوند.
رئیس اداره بهزیستی شهرستان سوادکوه با اذعان بر اینکه کار اجباری و آسیب رسان به کودک در حیطه نگاه منفی به کار کودک قرار میگیرد، میافزاید: هرکاری که به سلامت جسم و روح و روان کودک آسیب وارد کند و حق آموزش و تحصیل را از او سلب کند بهطور مثال باعث محرومیت وی از رفتن به مدرسه شود و یا التزام او به کار سنگین و طولانی هم زمان با تحصیل شود مناسب نیست و جز موارد کودک کار مطرح میشود.
مرادیان با بیان اینکه این سه کودک چون در یک گروه غیرهمگن سنی در حاشیه شهر، مشغول کار بازیافت هستند نیز جز موارد کودک کار میباشند، میافزاید: دغدغه این کودکان بیشتر بعد اقتصادی است و نیازمند تحلیل روانشناسانه و جامعهشناسانه است زیرا کودک در این سن نباید دغدغه خرید داشته باشد و این سن، زمان بازی کودکانه و شکلگیری شخصیت کودک است و حتی برای کودک ۱۵ ساله هم اگر با مورد مهارتآموزی هم نگاه شود، باز هم تفکیک زباله در یک محیط غیر بهداشتی که امکان سرایت بیماری و یا موارد دیگر وجود دارد قابل توجیه نیست.
وی با اشاره به اقدامات بهزیستی در رابطه با کودکان کار، میگوید: بر اساس ماده ۸۰ برنامه ششم توسعه، یکی از وظایف بهزیستی در مورد کودکان کار، شناسایی، جذب و حمایت اجتماعی آنان است.
بر اساس ماده ۸۰ برنامه ششم توسعه، یکی از وظایف بهزیستی در مورد کودکان کار، شناسایی، جذب و حمایت اجتماعی آنان است
یکی از راهکارهای پیشگیری و مقابله با پدیده کودکان کار، آگاهی بخشی و آموزش است و مرادیان در رابطه با این حوزه میگوید: بهزیستی کلاسهای تقویتی، آموزش مهارتهای زندگی برای کودکان و آموزش سبکهای فرزند پروری و ارتباط مؤثر والدین با فرزندان و….را به طور مستمر برای مادران برگزار میکند.
وی با اشاره به اینکه قشری که باید در این زمینه آگاه شود، از فرایند آگاهی بخشی و دسترسی عمومی در این زمینه فاصله دارد، تأکید کرد: اگر بخواهیم به کودکان کار پایان ببخشیم، نیازمند اراده عمومی و جمعی هستیم که ریشه در آگاهی و اطلاعات مستمر در تمامی محیطهای اجتماع محور دارد.
به گزارش مهر، کلان شهرها، بوق ممتد ماشینها، دود، سطلهای زباله و کودکان زبالهگرد شاید برای همگان قصه آشنایی باشد ولی در حاشیه شهرهای کوچک و روستاهای جنگلی، انگار خبری نیست اما دقیق که بنگریم زبالههایی که مسافران و گردشگران در حاشیه رودخانهها، کناره جادهها و روستاها رها کردهاند، نه تنها گریبانگیر محیطزیست شده است که چنگ بر صورت معصومانه کودکان فقر میکشد، کودکانی که بواسطه دوری از محیطهای پرتردد، دیده و شناسایی نمیشوند اما ساعتها در آفتاب تابستان، در حاشیه روستاها و رودخانهها در پی جمعآوری ضایعات قابل فروشند و از دور این فعالیتهایشان به بازی و شادی کودکانه میماند اما نزدیک که شوی میبینی که با جسم کوچکشان مجبورند درد فقر خانوادهشان را به دوش بکشند.