مسالۀ بزرگ ابن سینا؛ اندیشه ای که می توانست ما را از سقوط برهاند/ اگر فکر بوعلی بر جهان اسلام حاکم می شد، چه اتفاقی می افتاد؟
حسین نیازبخش- تقریبا همه قبول دارند که ابن سینا نابغۀ شرق و به معنای واقعی کلمه «شیخ الرئیس» بوده است. اما کمتر کسی است که از باورهای بنیادین فلسفی او آگاه بوده و پروژۀ علمی، کلامی و مابعدالطبیعی او را بشناسد. ابن سینا بزرگترین نمایندۀ فلسفۀ اسلامی است. فلسفه ای که یک هدف بزرگ را دنبال می کرده و به خصوص در قرون ۳ تا ۵ سعی داشت تحولی فکری در تمدن اسلامی ایجاد کند. ابن سینا این پروژه را با قدرت پیش برد و آن چنان در این مسیر پیش رفت که بعد از مرگش، جنجالی فکری رخ داد و گروه ها و نحله های مخالف او و فلسفه قیام کرده و به خصوص دو متکلم اشعری یعنی فخر رازی و ابو حامد غزالی شروع به نقد آثارش کرده و سعی نمودند پروژۀ فکری و فلسفی او را محو کنند.
مخالفان بوعلی و فلسفه تا حد زیادی به موفقیت رسیدند. پروژۀ فلسفی ابن سینا اگرچه تا ۱۰۰ سال پیش هم در برخی محافل علمی و حوزوی زنده بود اما به معنای واقعی کلمه در قلب تمدن اسلامی نفوذ نکرد و به خصوص با تغییرات ویرانگر سیاسی، اجتماعی و فکری در جهان اسلام کنار گذاشته شد.
پروژۀ فکری بوعلی/ ابن سینا به دنبال چه تحولی در عالم اسلام بود؟
اما پروژۀ فکری ابن سینا چه بود و اگر این پروژه به پیروزی می رسید چه اتفاقی در جهان اسلام رخ می داد؟ در تاریخ تفکر و فلسفه، نام ابن سینا با نام ارسطو گره خورده است. حکیم ایرانی به ارسطو بیش از همه عشق می ورزید. او در فلسفه، نجوم و علم پیرو منطق ارسطویی بود و با مخالفان ارسطوگرایی سخت مبارزه می کرد؛ چه این مخالفان مردان دین بودند، چه مردان علم. زکریای رازی یکی از مخالفان منطق ارسطویی بود. او معتقد بود منطق ارسطویی و روش او، محقق را از تجربه دور می کند و به همین دلیل، بهتر است عقاید او کنار گذاشته شوند. ابن سینا در مقابل رازی ایستاد و تجربه گرایی محض او را به سخره گرفت. بوعلی در یکی از آثارش به تمسخر، رازی را «ابوالبول» می نامد و معتقد است تجربه گرایی به اصطاح سخیف او، مانع از نیل به حقیقت می شود.
ابن سینا در نجوم هم از باورهای ارسطویی دفاع می کرد. مجادلات و بحث های طولانی او و ابوریحان بیرونی تا حدی ثبت شده اند و حتی شهید مطهری به بررسی آنها پرداخته است. بوعلی و ابوریحان، دو دانشمند فرزانۀ قرن ۴ در سفری همراه بودند. آنها در راه، مجادلاتی طولانی درباب فلسفه و نجوم داشتند. ابوریحان مخالف ارسطو و روشش بود و ابن سینا سخت از آن دفاع می کرد و سعی داشت نشان دهد ارسطو به حقیقت رسیده و در نجوم و فلسفه باید تابع منطق او بود.
عشق بوعلی به ارسطو بیش از همه خود را در منطق نشان می داد. ابن سینا مانند ارسطو به روش «قیاس» علاقه مند بود. در روش قیاس، فرد از باورها و گزاره های کلی به گزاره های جزئی می رسد. آنچه درقیاس حرف اول را می زند نظم منطقی و برهانی است. ابن سینا در کتاب قانون سعی کرد این روش ارسطویی را در پزشکی هم به کار گیرد. او با نظمی وسواس گونه نتایج و باورهای معتبر پزشکی زمان خود را در ساختار منطق ارسطویی ریخت و سعی کرد دایره المعارفی معتبر و منظم به وجود آورد که هر گزاره ای در آن، جایگاه مخصوص خودش را دارد. ابن سینا در پزشکی با دو اندیشه روبهرو بود. او از طرفی با میراث ارسطویی مواجه بود و از طرف دیگر با میراث جالینوسی روبهرو بود که بعد از ارسطو زیسته و در برخی موضوعات مخالف ارسطو بود. ابن سینا از طریق تجربه و منطق سعی کرد میان تجربیات جالینوس و نظام ارسطویی تطابق ایجاد کند تا نظم منطقی کتاب قانون از بین نرود.
ابن سینا در آثار فلسفی اش نیز طرفدار و پیرو ارسطو است. شفا، نجات و اشارات و تنبیهات آثار فلسفی اصلی این حکیم بزرگ هستند. او در این آثار سعی دارد خط و مشی اصلی کتاب متافیزیک ارسطو را دنبال کند. با این حال، شیخ الرئیس با برخی اندیشه های دیگر از جمله فلسفۀ نوافلاطونی، رواقی و فیثاغوری و نیز باورهای اسلامی مواجه بود و در برخی موارد مجبور بود باورهای فلسفی ارسطویی را کنار گذاشته یا جرح و تعدیل کند و در مقابل، از باورهای نوافلاطونی یا باورهای شخصی خودش دفاع نماید.
اگرچه ابن سینا در روش و برخی باورهای بنیادین طرفدار و پیرو ارسطو بود اما هدف اصلی او دفاع از حکیم یونانی نبود. هدف اصلی ابن سینا جمع دو جهان شناسی اسلامی و یونانی بود. این هدف که از قرن ۲ و با ظهور کلام اعتزالی آرام آرام دنبال می شد، با ظهور الکندی، فارابی و اخوان الصفا اوج گرفت. ابن سینا به عنوان وارث سنت فلسفی، سعی کرد با تمام قدرت این هدف را دنبال کند. او معتقد بود تمسک به منطق قیاسی ارسطو بیش از همه می تواند به کار او بیاید. اما جمع جهان شناسی اسلامی و یونانی چه معنایی برای بوعلی داشت؟ بر اساس برداشت اهل حدیث و قشریون، خدا (الله) جدای از جهان مخلوق بوده و هر فعلی را می تواند به انجام برساند. آنها اراده و قدرت محض خداوند را به معنی اختیار تام او معرفی کردند. یکی از متکلمان اشعری در رابطه با این مساله می نویسد؛ اگر خداوند کودکی را که تازه از دنیا رفته تا ابد در آتش بسوزاند، کار اشتباهی انجام نداده چون فعل درست آن چیزی است که خدا انجام داده و فرمانش را می دهد و درستی و غلطی افعال، جدای از ارادۀ او معنا ندارند. همچنین، گروهی از متکلمان معتقد بودند در جهان مخلوق چیزی به نام «ضرورت علی» وجود ندارد و تنها ارادۀ خداوند است که علت افعال است. برای مثال، اگر سنگ «الف» به سنگ «ب» برخورد کرده و سنگ «ب» تکان بخورد، تکان خوردن سنگ «ب» معلول ضروری حرکت سنگ «الف» نیست بلکه این ارادۀ خدا است که باعث حرکت سنگ «ب» بعد از برخورد با سنگ «الف» شده و می شود.
ابن سینا سعی داشت با این برداشت و جهان شناسی مخالفت کند چرا که طبق این جهان شناسی شناخت علّی و علمی عالم بی معنا است و ضرورتی هم ندارد. این در حالی است که ابن سینا یک حکیم و فیلسوف و پزشک بود و معتقد بود «عقل» می تواند قواعد ثابت و جاودانه و لایتغیر جهان را بشناسد. فلسفۀ یونان و به خصوص آرای ارسطو کمک بزرگی به ابن سینا می کرد چون او با فلسفه می توانست با این برداشت از دین و خداوند مخالفت کند. او بسیاری از برداشت های قشری از مفاهیم دینی را تغییر داد و رنگ ارسطویی و نوافلاطونی به آنها زد. ابن سینا در بدو امر، به سراغ مفهوم «اراده» رفت و سعی کرد آن را به نحو فلسفی تفسیر کند. از نظر او، اراده نه انتخاب صرف و بدون فکر بین دو چیز بلکه انجام یک فعل بر اساس ذات و طبیعت است. ابن سینا در «تعلیقات» در باب «ارادۀ واجب (الوجود)» مینویسد: «همۀ این موجودات از ذات او صادر میشوند و این مقتضی ذات او است (که آنها را صادر کند) و منافاتی با ذات او ندارد و او به ذاتش عشق میورزد، پس همۀ اشیاء به سبب ذات او اراده می شوند (و به وجود میآیند). تعلق ارادۀ او به چیزی برای هدف و غرضی نیست، بلکه به سبب ذات اوست، چون این مقتضی ذات اوست. او این موجودات را به سبب وجودشان اراده نمیکند، بلکه به سبب ذاتش و به خاطر اینکه مقتضی ذات او هستند، اراده میکند.»
ابن سینا معتقد است میان خداوند و جهان انشقاقی نیست و جهان حاصل فیض الهی است و به همین دلیل، قواعدی بر این جهان حاکم است که فقط عقل یا به تعبیر بهتر منطق ارسطویی می تواند آنها را بشناسد. از نظر او، جهان بر اساس اختیار صرف و آزادانۀ خداوند خلق نشده است. جهان بر اساس حکمت خلق شده و به همین دلیل، هیچ شکاف و صدفه ای ندارد. به تعبیر بهتر، خداوند نمی توانسته جهان را به شکل صورتی غیر از این بیافریند.
نمونه ای از خلاقیت های فکری ابن سینا در حل مسالۀ بزرگ
ابن سینا برای تبیین عقلی قواعد حاکم بر جهان و اتصال آن به خداوند از فلسفۀ یونان به خصوص تعالیم ارسطو استفاده می کند. اما تعالیم ارسطو برای تبیین این مساله کافی نیستند. خدای ارسطو «خالق» جهان نیست و فقط وظیفۀ حرکت جهان را بر عهده دارد. ابن سینا با خلاقیت خود از تئوری ماهیت و وجود و ممکن و واجب استفاده می کند تا این مساله را حل کند. از نظر او، سراسر جهان «ممکن» است. مقصود او این است که تمام موجودات می توانستند نباشند و اگر نبودن آنها را فرض کنیم، امر محالی را تصور نکرده ایم. با این حال، جهان و موجوداتش در حال حاضر «هستند». علت هستی این موجودات چیست؟ اگر موجود «واجب الوجودی» نباشد که عین وجود بوده و حتی نتوان «نبودنش» را فرض گرفت، این جهان به وجود نمی آمد. بنابراین، اگر موجودات ممکن وجود دارند، باید «واجب الوجودی» باشد که اینها را خلق کرده باشد. این واجب الوجود که همان خداوند است عین وجود است. ابن سینا با این برهان، سعی می کند میان قواعد جهان و خداوند پیوند برقرار کند. در واقع، آنچه در جهان و موجودات آن ساری و جاری است همان چیزی است که در ذات خداوند وجود داشته و او عین آن است.
اگر فکر ابن سینا پیروز می شد، چه می شد؟
ابن سینا از خلاقیت های دیگری هم برای پیشبرد اهداف خود استفاده می کند. این خلاقیت ها و استفادۀ او از تعالیم یونانی سرانجام باعث شکل گیری جهان فلسفی او می شوند. با این حال، جهان فلسفی و عقیدتی ابن سینا عمر زیادی نمی کند. تحولات اجتماعی و سیاسی باعث می شوند گرایش های فلسفی روز به روز دورتر از جامعه شده و خرافات و قشری گری جای تعقل را بگیرد. به همین دلیل، پس از گذشت صد سال از نگارش آثار ابن سینا، از او و افکارش جز نامی باقی نماند و تنها گروهی از نخبگان و فیلسوفان تعالیم او را دنبال یا آنها را نقد و اصلاح کردند.
اگر پروژۀ فکری ابن سینا بر جامعه حاکم می شد، شاید حکومت عقلانیت بیش از این بر جهان اسلام حکمفرما می شد و تمدن اسلامی به سمت سقوط پیش نمی رفت. ابن سینا معتقد به «عقل» بود. اگرچه او عقلانیت را مساوق منطق ارسطویی می دانست و با گرایش های تجربی محض نیز میانۀ خوبی نداشت اما از بانیان رواج علم و فلسفه در جامعه بود و در این مسیر، حتی پا را فراتر از برخی حکمای یونان می گذاشت. اما میراث او آرام آرام کنار گذاشته شد و آثار او نیز به غرب رفت تا دانشمندان غربی از غفلت همکیشان بوعلی استفاده کرده و راه او را ادامه دهند.